گشتی متفاوت در شهر ایلام+ تصاویر

تا چشم کار می‌کند سیم است و تیرهای سیمانی و آسفالت سیاه. آفتاب چشمت را می‌زند. خبری از سایه نیست. از پیاده‌رو نمی‌شود رفت، خیلی تنگ و باریک است. دارم از خیابان قدیمی شهر می‌گذرم، همان‌که از یکسو به جمهوری و از یک‌سو به بهشتی وصل است! تاکمی قبل‌تر می‌شد پیاده از سایه لذت برد و شعرهای سایه را آرام زیر لب زمزمه کرد و به تنه چنارهایش دست کشید و به گنجشک‌هایی که می‌خواهند گوش داد، می‌شد به تماشای برگ‌های سبز نشست و کیف کرد. حالا فقط خیابان آیت اله حیدری است، خیابانی بی‌درخت، بی‌سایه، بی‌گنجشک. این، خیابان به‌تازگی تعریض و تخریب‌شده. افسوس ندارد. کاری است که شده. چرخ باید دوباره اختراع شود تا برخی‌ها بفهمند گرد است. اما افسوس می‌خورم. آن پیاده‌روها، آن چنارهای قشنگ برای همیشه رفته‌اند و منظره خیابان آیت‌اله حیدری از حافظه شهری‌مان حذف شد، کک کسی هم نگزید و همه این حرکت را تحسین کردند.

وقتی زیاده درباره موضوعی حرف بزنی طعم دهنت گص می‌شود. خودت از خودت بدت می آید اما چه می شود کرد. "محکومیم که روایت کنیم."  اگر روزگاری جاده‌های پیچ‌دار و کوچه‌های تنگ و باریک در منظر مهندسان شهرساز شهرمان مد بود و در نقشه شهرمان زیاد، این خیابان حالا به اندازه کافی بزرگ است و عریض، چیزی در حدود 30 متر. هنوز اما معضل ترافیک مرکز شهر حل نشده است، شهر همان شهر است و عوارض شهری حاصل از قانون فروشی، تراکم فروشی و اعطای مجوز صرف ساخت پیاده روهایی میگردد که 6ماه نشده از جا کنده می شوند.

آری. اینجا ایلام است شهری با دویست هزار نفر جمعیت، دروازه عتبات عالیات و مرکز استان ایلام که در میانه قبیله بازی و لابی گری نمی داند کارش به کجا ختم می شود. شورای شهر که مهمترین نهاد متولی مسائل شهری است اینروزها حسابی سرش شلوغ است. معارفه یک شهردار جدید و نصب بنر! این‌طور که به نظر می‌رسد شورای فعالی است و حساب کار دستش است. کمی ریزتر می‌شوی. شهردار جدید عضو همین شورا بوده، جوانی جویای نام که حقوق خوانده اما تازگی‌ها به او میگویند مهندس. بنرهای تبریک و تهنیت دوستان و آشنایانش این را می‌گوید و از تعدد بنرها می‌توان فهمید خیلی پرطرفدار است. اگر کمی ریزتر  شویم خیلی چیزها را می‌شود دید، تخلف‌ها ، سوءاستفاده‌ها و رانت‌ها را می‌توان دید و مغازه‌هایی که یک‌دفعه بر پیکره شهر سبز می‌شوند. اما این ریزبینی بهایی گزاف دارد و ممکن است کار به‌جاهای باریک بکشد تازه برای ریزبینی میکروسکوپ الکترونی هم می‌خواهیم تا بتوان میکروب‌ها را دید. در این وانفسای بی‌پولی و روزنامه ستیزی اما چیزی که کم است پول و حوصله‌ای که پی میکروب بگردد، پس بی‌خیال ریز نگاری و روزنامه‌نگاری می‌شویم و در حینی که چرخی کوتاه در شهر می‌زنیم گزارشمان را می‌نویسیم.

***

شهر ساکت است و آرام. نه اینکه صدایی نباشد، هست اما صدای بوق خودروهایی بدترکیب و ایضاً خوش‌ترکیب با رانندگانی عجول و عصبانی که تنها بوق می‌زنند و گاز می‌دهند. این صداها هویت شهرند. شهرهای کوچک بی این‌ها می‌میرد چنان‌که ایلام شب‌ها می‌میرد. هنوز هم شبگردی در اینجا صورت خوشی ندارد. شب ساکت است و در سوگ، شاید به همین خاطر است که از آن می‌ترسند. شب‌ها صدای زیاد نمی‌شنوی، فقط جیرجیرک است و گاهی صدای یک ترمز شدید آن‌هم در دوردست اما روزها چرا. روزها پر است از صدا. صدای همهمه مردم، صدای کرکره‌ای که پایین کشیده می‌شود، دری که محکم بسته می‌شود، صدای ماشین‌های دودی و راننده‌های سیگاری، صدای گوشی‌های گران و جوانان بیکار، و صداهای بقالان بی مغازه که بساط کرده‌اند و فریاد می‌زنند: ارزانی است! این‌ها همه‌روزه اینجایند و مشغول تولید صدا . در حرفه‌شان استاد شده‌اند و مثل موزیسین‌های ارکسترهای مشهور سمفونیک هر طور که بخواهند نغمه بازار را می‌زنند ، گاه حتی گریه عابران را درمی‌آورند، آن هم  باقیمت‌هایی عجیب و میوه‌هایی نارس یا شل‌وول. خودشان که فریاد می‌کند در آوازشان گم می‌شوند و می‌پیچند درون دالانی از فقر و نکبت و سرریز می‌کنند توی فضا و می‌شوند مثل صدایی که از شیرابه میوه‌های گندیده و لهیده‌شان زیر پای عابران چلق چلق می‌کند. شهرداری اینجا را برای ایستگاه اتوبوس در نظر گرفته و تغییراتی داده با سردری سه تاقی و عجیب که هیچ نسبتی با معماری این دیار ندارد، الکی مثلاً می‌خواهند بگویند اینجا مثل بازار کرمان است، تودرتو با طاق‌های قوس‌دار.

از مرکز شهر باید گریخت بیش‌ازحد شلوغ است. اینجا همه‌چیز هست و هیچ‌چیز نیست! همه ازاینجا خسته‌اند اما هرروز اینجایند. با همان چهره‌های تکراری، سرد و کنجکاو ، چپیده در پیاده‌روهای باریک سعدی. نمی‌شود رویشان حساب باز کرد آخر زیادی خسته‌اند. همه‌شان تا وقت می‌کنند سری به پارک کودک می‌زنند و اگر حسش بود سیگاری دود می‌کنند و فیلترش را پرت می‌کنند میان سبزه‌های پارک که این روزها گویا مثل خروسی بیمار کچلی گرفته! پارک کودک تنها ریه سبز مرکز شهر است، پارکی کم‌وبیش قدیمی و البته کوچک .

به شهر برمی‌گردیم. به میدان مرکزی شهر، با کلی علائم پیچ‌درپیچ و نامفهوم. روبروی میدان را ساختمان‌های تجاری در برگرفته. به‌تازگی کناره‌های میدان که جزو عرصه‌ی شهری است و جای نشستن ملت، به پاساژ ، به مغازه شده، چه کسی مجوز داده و چه کسی ساخته مشخص نیست. از صاحب مغازه که می‌پرسم می‌گوید چرا می‌پرسی؟ میگویم خبرنگارم. اخمی می‌کند و مشغول کارش می‌شود. می‌پرسم چه شد؟ خب. می‌گوید خب به جمالت، نمی‌دانم. این یعنی راهت را بکش و برو. از پله‌ها پایین می‌آیم به خبری فکر می‌کند که از یکی از دوستانم گرفتم و سندی برایش موجود نیست. این مغازه‌ها حتماً مشکوک‌اند و بدشکل مثل یک تهوع. چیزی که بر پیکره شهر زیادی است مثل یک کشتی چسب که بی اذن ناخدا بر دیواره کشتی سبز شده. مردمم از شهر چیزی نمی‌دانند. همین خیابان‌ها را سال‌ها است می‌آیند و می‌روند و به کسی کاری ندارند. گاهی که انتخاباتی می‌شود ویارشان می‌گیرند کاری کنند که بهترین باشد. می‌روند و به نزدیک‌ترین فامیلشان رأی می‌دهند که بدترین کار است و این چرخه ادامه دارد.

خلاصه اینکه شهر در تکاپوست، لرزان و مریض، بی‌اینکه لبخندی بر لب آورد کار مردمانش را در خیابان‌های پیر و کوچه‌های تنگش راه می‌اندازد و آن‌ها را روانه منازلشان می‌کند.

***

خیابان که تعریض شد دهن گنجشک‌ها هم آسفالت شد، دیگر نه جیک‌جیکی هست نه ضجه جیرجیرکی. فقط صدای عبور است که می‌آید. عبور ماشین‌هایی دودی و زشت که به‌سرعت از مرکز شهر می‌گریزند...

 

 



























نظرات ارسال نظر
  • رام در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۹۴

    سلام دوست خبرنگار(نگارنده)، عجب دل پری داری! قصد دارم چند پاسخ به مطالب جبهه گیرانه و غیر کارشناسانه شما پاسخ دهم. 1- به مسائل عمرانی گیر داری که نمی دونم مدرک خودت چیه ولی همین رو بعلا داشته باش که شهردار هنوز یک ماه هست اومده و فعلا منتظر باش بعضی کارها زیرساخت می خواهد و ضوابط قانونی برادر 2- دوست من چقدر غر می زنی نمی دونم قدمت شهرنشینی شما چه میزان است که به پارک کودک گیر دادری ولی من 32 سالمه و پدربزرگم هم اینجا به دنیا اومده و تا اونجایی که بیاد دارم تا الان هیچ وقت پارک کودک به این زیبایی و امکانات ندیده ام یک دلیلش همین که اونقدر شهروند تا الان یکجا هر روز تو پارک کودک دیدی؟ ضمنا زیاد دور نه و لی 7-8 سال پیش به پارک حشیش بیشتر معروف بود تا پارک کودک ولی الان چی ؟ بهتر و بهتر می شه و شده 3- گیر دادی به مغازه ها نمی دونم شاید بیشتر این ناراحتی که دنبال مغازه ایی چیزی هستی اجاره ها بالاست - ناراحت مجوزها رو فرد نمی دهد بلکه طرح تفصیلی می دهد که به تائید و تصویب وزارت راه و شهرسازی وزارت کشور و چند وزارت خانه دیگه می رسه و در سنوات گذشته بود و باز هم بازنگری می شه . ضمنا من نمی دونم چرا بیشتر (نه همه) خبرنگارها فقط موارد بد رو منعکس می کنند و موارد خوب فقط در قبال ... منعکس می شه what ?????

    پاسخ به این نظر
  • اسماعیلدر تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۹۴

    گشت که نبود . فقط پارکینگ شهرداری بود

    پاسخ به این نظر
  • در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۹۴

    نه درختی نه چمنی نه حتی نیمکتی، سنگ فرش ناقص، اون سایه بان بیشتر زشتش کرده. بدون پارکینگ.فضای سبز ایلام به شدت کمه تو شهر فقط یه پارک کودک هست که اونم خیلی کوچیکه. پارکینگ طبقاتی میخواد که نیست. خیابون ها کوچیکه نه پلی نه ... واقعا نمای شهر زشته. اون مغازه دارها هم باید فرهنگ نظافت یاد بگیرن و شهرداری اجازه نده آشغالاشون رو تو خیابون بذارن. درست کنار سطل آشغال ، آشغال ریخته باید جریمشون کنن. در ضمن مردم شهر و نمای شهر به شدت بی روحه و افسرده

    پاسخ به این نظر
  • علی اکبردر تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۹۴

    عکسها فقط مربوط به پارکینگ شهرداریه نه شهر ایلام از این گزارش ضعیف هم خوشم نیومد

    پاسخ به این نظر
عمر سایت: 17سال و 17ماه و 11روز